فرنامه

به همراه داستانها، چندین بار زندگی کنید!

چگونه داستانی را بنویسیم؟

چگونه داستانی را بنویسیم؟

چگونه داستانی را بنویسیم؟

چگونه داستانی را بنویسیم؟

از سایت https://www.wikihow.com

ترجمه‌ی فرشاد قدیری

یک داستان معمولی حدود پنجاه هزار کلمه است، که البته هرگز نمی‌توان رقم دقیقی از کلمات را برای آن تعیین کرد. برخی کتابهای داستان تا بالای 200هزار کلمه نیز می‌رسند. همه ساله بسیاری از افراد تصمیم می‌گیرند تا توانایی خود را در نوشتن یک داستان مهیج و جذاب، محک بزنند. بسیاری در میانه‌ی راه، آن را رها می‌کنند، برخی چنان داستان‌نویسی را ساده می‌پندارند که در پایان داستانی به دردنخور تحویل می‌دهند (که حتی روی‌شان نمی‌شود آن را در جایی مطرح کنند!) و تعداد بسیار اندکی موفق می‌شوند!

داستان‌نویسی، کار ساده‌ای نیست! هرگز نمی‌توانید با ساده‌اِنگاری، کار فرهنگی بکنید (مگر آنکه بخواهید آبروی خود را ببرید!). در واقع چنان پیچیده و سرشار از زحمت است که تا عاشق نباشید، نمی‌توانید وارد داستانسرایی شوید. چنانچه به راستی مصمم به نویسندگی هستید... آنوقت شروع کنید:

1- الهام‌بخش خود باشید.

نوشتن یک داستان، کاری خلاقانه است. شما هرگز نمی‌توانید مطمئن باشید که چه موقع یک ایده‌ی خوب به ذهن‌تان خواهد رسید. پس همیشه یک دفتر یادداشت و یک خودکار همراه خود داشته باشید تا هر وقت ایده‌ای، صحنه‌ای، جمله‌ای یا یک موضوع داستانی به ذهن‌تان رسید، بی‌درنگ آن را یادداشت نمایید. همیشه آماده‌ی دریافت یک ایده‌ی خوب باشید! ممکن است وقتی دارید برای خرید بیرون می‌روید، از زبان فرد غریبه‌ای در اتوبوس، یک جمله یا روایتی جالب بشنوید. وقتی در یک کافی‌شاپ مشغول نوش‌جان کردن قهوه هستید، ممکن است ایده‌ای را از رنگ‌های بکار رفته در فروشگاه، به دست آورید. همیشه در حال جستجو برای ایده‌ای جالب باشید.

  • منتظر نباشید تا ایده‌ای خودش بیاید! اگر ورودی اطلاعات به مغز مبارک‌تان نداشته باشید، چیزی برای نوشتن هم نخواهید داشت. به دنبال ایده بروید. در هر زمینه‌ی کاری که علاقه دارید، به مکانهایی بروید که به همان زمینه مربوط باشد و اطلاعات جمع کنید. در مورد مسائلی که به آنها علاقه دارید، کتاب بخوانید و یادداشت بردارید. به طبیعت بروید، در شهر پرسه بزنید، به باغ وحش سری بزنید، ... هر جا هم که می‌روید، خیال‌پردازی کنید.
  • برای آنکه نویسنده باشید، باید همیشه در حالت هیجان به سر ببرید! در بسیاری از موارد، یافتن یک ایده‌ی خوب برای نوشتن، بسیار سخت است. همه‌ی نویسندگان با این مشکل روبرو شده‌اند و برای همین است که گاه یک نویسنده تا سالها اثر جدیدی ارائه نمی‌کند. دوای درد یافتن یک ایده‌ی خوب، هیجان قاپیدن یک ایده از تمام آن چیزهایی است که می‌بینید، می‌شنوید، تصور می‌کنید و یا حس ششم‌تان درک می‌کند.
  • تا می‌توانید با ذهنی باز کتاب بخوانید، نمایش ببینید، به برنامه‌های تلوزیونی نگاه کنید، اخبار را دنبال نمایید، به نمایشگاه هنری بروید، در آثار نقاشی یا مجسمه‌سازی دقیق شوید، روایت‌های مربوط به زندگی افراد مختلف را مورد کنکاش قرار دهید، ... خلاصه، خود را درگیر داستان‌ها، احساسات و عواطف کنید.
  • تا می‌توانید یادداشت بردارید؛ جملات، پاراگراف‌ها، زندگی‌نامه‌ها، ... حتی صحنه‌هایی که تصور کرده‌اید، آنها را کامل بنویسید و اجازه ندهید فراموشی، کار نویسندگی‌تان را تضعیف کند.
  • از بچگی تا بزرگسالی، هر داستانی را که شنیده و یا خوانده‌اید را، به گونه‌ای که دوست دارید، مورد تحلیل قرار داده و سپس از خودتان به آن شاخ و برگ دهید. می‌توانید آنها را با هم ترکیب کنید.
  • لحظه‌ای از کودکی یا نوجوانی را به یاد بیاورید که در ذهن شما مانده است. سفری که در کودکی به شهری دیگر داشته‌اید، زنی که بطور مشکوکی در نزدیکی خانه‌ی شما از دنیا رفته است، همسایه‌ای که قیافه‌ی عجیبی دارد و حرکات و رفتارش غیرمعمولی بنظر می‌رسد... هر چیزی که در ذهن‌تان مانده و نمی‌توانید آن را فراموش کنید. برای مثال داستان ”صد سال تنهایی“ نوشته‌ی گابریل گارسیا مارکز، نویسنده‌ی کلمبیایی، برگرفته از تجربیات خود نویسنده از دوران نوجوانی‌اش است.
  • برخی می‌گویند که شما باید در مورد دانسته‌های خود بنویسید و برخی نیز بر این عقیده‌اند که شما باید در مورد بخشی از دانسته‌های خود بنویسید که اطلاعی از آنها ندارید! در مورد بخشی از زندگی خود فکر کنید که همواره برای‌تان مبهم بوده، سپس تخیل خود را بکار بندید و یک داستان از دل آن بیرون بکشید.

2- ژانر خود را مورد بررسی قرار دهید.

هر داستانی، در هر قالبی جا نمی‌گیرد بلکه وقتی برای نوشتن داستان خود برنامه‌ریزی می‌کنید، باید مراقب مخطبین و خواست آنان باشید. همچنین باید بررسی کنید که با کدام ژانر، پیام شما بهتر به ذهن خواننده‌ی داستان می‌نشیند. خواندن آثار نویسندگان بزرگ در زمینه ی ژانری که انتخاب کرده‌اید، می‌تواند به شما کمک کند تا اثر بهتری را خلق نمایید. اغلب نویسندگان، ژانر مخصوص خود را دارند. برای مثال استفن کینگ به ژانر دلهره‌آور مشهور است و یا مارک تواین را به طنز می‌شناسند. اما این به این معنی نیست که شما نمی‌توانید در دو یا چند ژانر مختلف کار کنید.

  • هر ژانری دارای الگوها، نمادها و ابزارهای مخصوص به خود است. گاه می‌توان آنها را با هم ترکیب نمود اما یادتان باشد که نباید خواننده‌ی داستان را در میان ژانرهای مختلف سردرگُم کرد.
  • چنانچه به فکر ژانری هستید که خوب فروش کند، بسیار در اشتباهید! تمام ژانرها، علمی‌تخیلی، مرموز، ترسناک، فانتزی و خیالی، رمان و داستانهای عاشقانه، داستانهای تاریخی، و هر ژانر دیگری، همگی جذاب هستند. این شما هستید که به عنوان نویسنده‌ای چیره‌دست، باید داستانی قوی و پُراحساس بسازید و ژانری را که انتخاب نموده‌اید را غنا بخشید.
  • پیام داستان شما چیست؟ این پیام، هر چند بسیار عمیق و مهم باشد، می‌تواند در قالب ژانرهای مختلف به مخطب انتقال داده شود. چنانچه کتاب شمت پُرفروش باشد، به معنی هنرمندانه بودن نیست و برعکس. شما می‌توانید در غالب یک داستان فانتزی، ترسناک یا خنده‌دارف پیام عمیقی برای خواننده‌ی خود داشته باشید.
  • هر ژانری را که می‌خواهید انتخاب کنید، باید از پیش داستان‌های زیادی از نویسندگان بزرگ در آن ژانر را خوانده باشید. بدین ترتیب تمام زوایای آن ژانر را درک نموده و سپس می‌توانید از خود مواردی را به آن اضافه کنید.
  • چنانچه لازم است، باید تحقیق کنید. برای مثال اگر داستان شما در زمان جنگ جهانی دوم رُخ می‌دهد، باید همه چیز را درباره‌ی این جنگ ویران‌کننده بدانید.

3- زمان و مکان داستان را بررسی کنید.

وقتی ژانر خود را برای داستان‌تان انتخاب نمودید، وقت ان است که زمان و مکان داستان را نیز دریابید. از شهر و محیط اطراف خود فراتر بروید و به تمام جهان هستی، تمام زمانها و حتی فرازمان فکر کنید. زمان و مکان داستان، حال و هوای آن را مشخص می‌کند و همچنین بر روی چالش‌های مربوط به شخصیت اصلی داستان، اثر می‌گذارد. به سوالات زیر توجه کنید:

  • آیا زمان و مکانی که انتخاب کرده‌اید بر اساس تجربیات واقعی زندگی‌تان بوده است؟
  • داستان در زمان حال حاضر اتفاق می‌افتد و یا مربوط به زمان دیگری است؟
  • آیا مکان داستان بر روی زمین است یا در مکانی تخیلی و ساخته‌ی ذهن شما؟
  • آیا داستان تنها در یک شهر یا محیطی واحد روی می‌دهد یا دارای مکانهای متنوع و زیادی است؟
  • در چه نوع جامعه‌ای حوادث رخ می‌دهند؟
  • ساختار اجتماعی و حکومتی مکان داستان شما چگونه است؟
  • داستان شما تنها در یک روز اتفاق می‌افتد، در یک ماه، یک سال یا چند دهه؟ بازه‌ی زمانی داستان شما چیست؟
  • آیا جهان شما دارای مواردی ناشناخته است یا همه چیز در آن روشن است؟

4- شخصیت‌های داستان‌تان را بسازید.

شما همیشه یک یا چند شخصیت اصلی در داستان دارید که مشخصه‌های اخلاقی، فیزیکی، شرایط و هویتی وی باید برای خواننده روشن باشد. شخصیت اصلی داستان لزوماً دوست‌داشتنی نیست اما همیشه باید دارای مشخصه‌هایی باشد که مخاطب شما جذب آن شده و داستان را همراه با وی دنبال کند.

  • لازم نیست شخصیت اصلی داستان دوست‌داشتنی باشد اما حتماً باید جالب و جذاب باشد. مثل داستان ”قصه‌گو“ که شخصیت اصلی بسیار خودخواه و بدجنس است اما از سر بدجنسی، شیرین‌کاری جالبی می‌کند.
  • شخصیت اصلی داستان می‌تواند یک نفر نباشد. می‌توانید چندین شخصیت اصلی در داستان داشته باشید که یا با هم همآهنگ هستند و یا در تضاد با یکدیگر قرار دارند. حتی می‌توانید دوربین نگاه‌تان را در چند زاویه و مکان تنظیم کنید.
  • جهانی که می‌سازید، می‌تواند شخصیت‌های بسیار محدودی داشته باشد و یا دارای دیگر شخصیت‌های متعدد نیز باشد. چه کسی قرار است در ماجرای شخصیت اصلی داستان وارد شود؟ دوست است یا دشمن؟ او دارای چه نقشی در مقابل شخصیت اصلی است؟
  • قبل از شروع به نوشتن، لازم نیست حتمن تعیین کرده باشید که چه کسی و با چه خصوصیتی وارد داستان شود. معمولاً ضمن نوشتن و روند داستان، خودتان متوجه‌ی نیاز به یک شخصیت متقابل می‌شوید.
  • اغلب نویسندگان از شخصیت‌هایی استفاده می‌کنند که به نوعی در جامعه و زندگی‌شان وجود داشته‌اند. ممکن است گاهی خصوصیات چند فرد را بتوان با هم ترکیب نمود. برای پیام داستان‌تان، هر یک از شخصیت‌های شما باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟
  • یادتان باشد که هرگز شخصیت اضافی و بدون کاربُرد وارد داستان‌تان نکنید و همچنین خصلت‌هایی را به آنها نسبت ندهید که خواننده متوجه‌ی دلیل آن نشود! در غیر اینصورت خوانندگان داستان شما، که اغلب افرادی کتابخوان و باهوش هستند، متوجه‌ی پیازداغ داستان خواهند شد و فریب یک غذای بی‌محتوا را نخواهند خورد.

5- صحنه را تجسم کنید.

بسیار مهم است که حوادث، رویدادها، واکنش شخصیت‌ها و غیره، برای خواننده‌ی شما منطقی و قابل تجسم باشد. چنانچه حوادث از دلیل و منطق خاصی پیروی نکنند و مخطب شما نتواند صحنه را در ذهن خود مجسم کند، خیلی زود از ادامه‌ی داستان منصرف خواهد شد. روابط باید منطقی و همراه با دلیل باشند. اتفاقات باید قابل درک باشند. البته داستان شما می‌تواند تخیلی و خارج از قوانین طبیعی باشد، مانند داستانهایی که در مورد ارواح و یا جادوگران گفته می‌شود، اما همواره باید از یک سری قوانین و چهارچوب‌های منطقی نیز تبعیت کند.

  • هیچ فرمولی برای نوشتن یک صحنه از داستان وجود ندارد. تنها باید شرایط و روند داستان به گونه‌ای باشد که برای خود شما به عنوان نویسنده، قابل درک و تجسم باشد.
  • هر حادثه و یا رویدادی باید دارای دلیل باشد که یا از قبل به خواننده معرفی شده و یا در داستانهای مرموز، بعداً دلیل آن مطرح می‌شود اما در هر دو صورت، مخاطب باید برای آن دلیل منطقی و قابل درک در اختیار داشته باشد. برای مثال دختری ”برای مراسم خاکسپاری فوت پدرش“، پس از سالها به خانه برمی‌گردد و این بازگشت، حوادثی را رقم می‌زند. پس بازگش او به خانه‌ی پدری، دلیلی منطقی و قابل درک دارد و خواننده از خود نمی‌پرسد: «خوب... این چطور شد که بعد از این همه سال، برگشت خونه، که بخواد اینجوری بشه؟!»
  • می‌توانید برخی از چالش‌های داستان را حل نشده باقی بگذارید، به شرطی خواننده برای درک آنها مشکلی نداشته باشد، اما همیشه باید پیامی برای وی داشته باشید و یا دست‌کم او را وادار به اندیشه کنید.
  • داستان می‌تواند در زمان حال شروع شود، به گذشته برگردد و دوباره به زمان حال بیاید و سپس به آینده برود، اما این سفر در زمان نیز باید منطقی و دارای دلایلی واضح باشد.

6- در مورد نقطه‌ی دید داستان تصمیم بگیرید.

اغلب یا داستانها را به صورت اول شخص می‌نویسند و یا سوم شخص. البته می‌توان به صورت دوم شخص و یا ترکیبی از همه‌ی این موارد نیز نوشت اما انتخاب نقطه‌ی دید باید بسیار هوشمندانه صورت گیرد. زاویه‌ی نگاه اول شخص، بطور مستقیم از زبان شخصیت اصلی داستان، بیان می‌شود. دوم شخص، که خیلی کم از آن استفاده می‌شود، اشاره به خواننده‌ی داستان دارد. این نوع زاویه‌ی دید، گاهی برای آنکه خواننده را وارد حس شخصیت داستان کنند، استفاده می‌گردد. سوم شخص، زمانی استفاده می‌شود که بخواهیم زاویه‌ی دید بازتری داشته باشیم.

  • نیازی نیست تا نوشتن اولین جمله، نقطه ی دید را تعیین کنیم. گاهی حتی یک نویسنده تمام یک نسخه‌ی اولیه از داستان را نیز می‌نویسد و سپس در بازنویسی آن، نقطه‌ی دید را انتخاب می‌کند. نسبت به صحنه‌هایی که توصیف می‌کنید باید نقطه‌ی دید مناسب را نیز برگزینید.
  • چه نقطه‌ی دیدی از بقیه بهتر است؟ هیچکدام! دوربین داستان شما می‌تواند بر روی یک نفر، از زاویه‌ی سوم شخص، ثابت باشد و یا بطور آزاد در صحنه‌های مختلف با افراد متفاوت، بچرخد. چنانچه تعداد شخصیت‌های داستانی شما خیلی زیاد است و مجبور هستید تمام آنها را بطور فعال در داستان‌تان وارد کنید، بهتر است که زاویه‌ی دید سوم‌شخص بنویسید. دیدگاه اول شخص، معمولاً خواننده را بیشتر در درون افکار و احساسات شخصیت اصلی فرو می‌برد.

7- داستان‌تان را آنطور که برای خودتان دلنشین است، بنویسید.

بطور اصولی گفته می‌شود که باید ابتدا ژانر داستان را تعیین کنید، سپس صحنه‌ها، بعد شخصیت‌ها، و در آخر زمان و مکان داستان، پس از آن، کار نوشتن داستان را آغاز نمایید. اما اگر می‌خواهید به یک نویسنده‌ی چیره‌دست تبدیل شوید، به هیچ وجه نیازی به رعایت این جزئیات ندارید! ممکن است شما با هر چیز ساده‌ای، تصمیم به نوشتن یک داستان کنید، برای مثال جمله‌ای که در یک فروشگاه مواد غذایی شنیده‌اید، خواندن یک لحظه‌ی تاریخی، یا روایتی که روزگاری مادربزرگ‌تان برای شما تعریف کرده است. همین‌ها برای نوشتن داستان‌تان کافی است، پس با هر چه در اختیار دارید، فقط شروع کنید! تجربه کردن، بهترین استاد است!

پی‌نوشت: اگر بیش از حد در مورد جزئیات حساس باشید، لذت نوشتن را نسیب خودتان نخواهید کرد!

کامیاب و شادکام باشید.

 

گزارش مشکل

انتشار: 15 خرداد، 1397    /    بازدید: 514