چگونه برای داستانتان، یک شخصیت جذاب بسازید؟
از سایت Wikihow
ترجمهی فرشاد قدیری
آیا در مورد شخصیتپردازی برای داستانتان به کمک نیاز دارید؟ پس این مقاله برای شماست. بدون در نظر گرفتن اینکه ژانر داستانی شما چیست، این مقاله به شما کمک میکند تا بتوانید برای داستان خود، شخصیتهای جذاب بسازید و خوانندهی خود را مشتاق کنید تا با آنها ارتباط برقرار کند و حسابی احساساتی شود:
1- در ابتدا در کنار رایانهای که میخواهید با آن تایپ کنید، چند صفحه کاغذ قرار دهید.
شخصیتهای داستانی خود را بر روی کاغذ بنویسید و خصوصیات آنها درج کنید. به هنگام نوشتن داستان، در صورتی که لازم باشد، نگاهی به شخصیتهایی که نوشتهاید بیاندازید.
2- بر روی کاغذ کنار دستتان، نام کامل شخصیتها را بنویسید؛نام، نام خانوادگی، نام مستعار، عنوان و ...
سعی کنید از نام خود یا کسانی که میشناسید استفاده نکنید مگر آنکه مانند داستان ”سیرک وحشت“ نوشتهی ”دارن شان“، دلیلی برای آن داشته باشید. استفاده از نام افرادی که میشناسید ممکن است باعث شود تا در پسزمینهی ذهن خود مشخصههایی را نگه دارید که دست شما را برای یک شخصیتپردازی آزاد و جذاب میبندد.
3- شرایط فیزیکی و جسمانی شخصیت داستانیتان را توصیف کنید.
موهایش قرمز است یا بور؟ قدش چطور؟ رنگ چشمانش قهوهای است یا سبز؟ آیا هر کدام از چشمهایش، یک رنگ جداگانه دارد؟ پوستش روشن است یا تیره؟ شخصیت داستانیتان را به گونهای توصیف کنید که برای خواننده کاملاً از بقیه جدا شود! خوانندهی داستان شما باید به راحتی بتواند او را در ذهنش مجسم کرده و با او ارتباط برقرار کند.
4- مشخصههای اصلی شخصیت داستانی را بیان کنید:
5- مشخصههای شخصیتی او را با جزئیات تشریح کنید.
آیا آدم ساکتی است یا همیشه شلوغبازی در میآورد؟ آیا آدم محکمی است و همیشه بر سر باورهای خود میایستد؟ خجالتی است یا یک چیزی هم دستی به پُررویی بدهکار است؟! خوانندهی شما، همانطور که مشخصههای ظاهری او را در ذهن مجسم میکند، خُلق و خوی او را نیز درک میکند. بنابراین باید شخصیت داستانی شما دارای خصوصیات و خصلتهای به یاد ماندنی نیز باشد.
6- از گذشتهی شخصیت داستانیتان کمک بگیرید.
پیشینهی شخصیت داستانی بسیار مهم و تأثرگذار است. آنچه که مدتها پیش یاد گرفته و حالا به خوبی از آن استفاده میکند و یا بطور غیرمنتظرهای به دردش میخورد. پدر آن دختر همیشه مست میکرده و چنان او را کتک میزده است که حالا دیگر از همهی مردان و پسرها میهراسد. یا پدرش مدتها پیش خانه را ترک کرده و مادرش برای تأمین مخارج بچههایش روزهای سختی را گذرانده و او نیز شاهد تمام دردهای مادر بوده است. او فرزند بزرگ خانواده است و همیشه وظیفهی نگهداری از دو خواهر یا برادر کوچکترش را به عهده داشته است. در کودکی کلاسهای رزمی رفته و اکنون برخی مهارتهای پنهانی را یدک میکشد که کسی از آنها خبر ندارد به جز مربی سابق او که اکنون بسیار پیر شده. این گذشتههای تلخ و شیرین، چه اثری بر روی روحیهی امروز او دارد؟
7- صحنهای را طراحی کنید که با خصلتهای شخصیت داستانی شما مرتبط باشد.
بدون یک صحنهآرایی جذاب همراه با احساسات قوی، یک داستان، داستان نمیشود! ممکن است او عاشق یک فردی ریاکار شده باشد و حالا قبل از آنکه دیر شود، باید راهی برای فرار پیدا کند. شاید دکترها به او گفته باشند که تنها چند ماه دیگر زنده است و او بخواهد در این فرصت کوتاه به کاری باشکوه دست بزند. ذهن خود را به دور دستها ببرید! برای آن صحنهی جذاب، به چه شخصیتها و با چه پیشینههایی نیاز دارید؟ داستان ”جلاد لاغر“ نوشتهی دارن شان؛ او از پدری است که نسل اندر نسل جلاد بودهاند. آدمهایی قوی که به قطع کردن سر مجرمین، افتخار میکنند. اما او در میان برادران خود لاغراندام و ضعیف است بنابراین پدر نامی از او برای جلاد شدن، نمیبرد. به او برمیخورد! تا جاییکه احساس میکند زندگیاش تباه شده و دیگر اعتبار مردانهای نخواهد داشت. ناگهان فکری به ذهنش میرسد. تصمیم میگیرد تا برای بازگرداندن اعتبار خود به عنوان مردی با پیشینهای پُرافتخار، به سفری برود که کمتر کسی در طول تاریخ حاضر شده حتی به آن فکر کند و چند نفری هم که رفتهاند، هرگز بازنگشتهاند! او انتخاب خود را کرده است: یا مرگ، یا اعتباری مردانه! دارن شان، نویسنده، با پیش کشیدن پیشینهای سهمگین و غیر قابل نادیده انگاشتن، مخاطب را وارد آنچه در دل شخصیت اصلی میگذرد، میکند. سپس مخاطب درک میکند که چرا او چنین تصمیم ناعاقلانهای میگیرد، و کشِش داستان از همینجا آغاز میشود.
8- احساسات قوی.
تا میتوانید احساسات قوی برای شخصیت داستانی خود ایجاد کنید. او میتواند انسانی عادی باشد که ناگهان و یا به مرور وارد ماجرایی میشود که دیگر نمیتواند عادی باشد. ممکن است جان خود را از دست بدهد، عزیزترین کَس در زندگی خود را از دست بدهد، تمام ثروت خود را از دست بدهد، اعتبار خود را از دست بدهد، بزرگترین دستآورد زندگیاش را از دست بدهد، میهن خود را از دست بدهد، ممکن است دستش قطع شود و خلاصه دیگر نمیتواند یک آدم عادی باشد. مجبور است تلاش کند، تقلا کند، بجنگد، مبارزه کند، دست و پنجه نرم کند، از تمام دلخوشیهایش دست بکشد، باید به قلب حادثه برود، شجاع باشد، از گذشتهی شیرینش دل بِکَند، باید سریع فکر کند و راه حلی بیابد، باید بر ترسهای خود غلبه کند، باید زحمت بکشد، باید هوشمندانه عمل کند زیرا تنها یک اشتباه او و دوستانش را نابود میکند، دیگر وقتی برای تفریح ندارد، وقتی برای لبخند ندارد، وقتی برای گریه کردن ندارد و حتی وقتی برای تلف کردن هم ندارد، خلاصه، او دیگر آن آدم اول داستان نیست.
هر کاری میکند، به یک دردسر بدتر تبدیل میشود، همه از دستش نااُمید میشوند، او را تنها میگذارند، کسی حرفش را باور نمیکند، و در نهایت او میماند و یک خطر وحشتناک که باید به تنهایی با آن روبرو شود.
آدم مغروری است، بیرحم است، دل به کسی نمی بندد، دیگران برایش مهم نیستند، فقط خودش مهم است که به قدرت برسد، همه را به خطر میاندازد تا بمیرند ولی خودش به همه چیز برسد... ناگهان حادثهای او را به خود میآورد، برای نجات دیگری، فداکاری میکند و وقتی نمیتواند او را نجات دهد، بالای سر جسد او مینشیند و به گریه میاُفتد، زار میزند و با صورتی خیس، فریاد میکشد.
تمام زندگیاش دروغ گفته است! همیشه با دروغ کارش پیش رفته است. همه نیز او را به دروغگویی می شناسند. همسر و پسرش کوچکش دیگر حاضر نیستند حتی یک کلمه از حرفهایش را باور کنند. ناگهان برای اولین بار در زندگیاش مجبور میشود دروغ نگوید! یعنی دیگر نمیتواند دروغ بگوید زیرا پسرش دعا کرده که دیگر نتواند دروغ بگوید و دعایش مستجاب شده است! بجای آنکه همه چیز درست شود، بدتر نابود میشود! زیرا مجبور است به گناهان پیشین خود نیز اعتراف کرده و تاوان بدهد. دروغهای قبلی، بیشتر و بدتر بر روی زندگیاش اثر میگذارند و در آخر باید راهی بیابد تا با راستگویی، پروندهای را در دادگاه برنده شود.
خلاصه تا میتوانید شخصیتی را بسازید که از هر جهت، چه پیشینهاش و چه واکنشهای کنونیاش، جذاب و جالب باشد و احساسات قوی ایجاد کند. خصلتهایی را به او نسبت دهید که در روند داستان، باعث حوادثی جالب و غیرمنتظره شوند.
کامیاب و شادکام باشید.
گزارش مشکلانتشار: 31 خرداد، 1397 / بازدید: 3814