جلاد لاغر
نوشتهی دارن شان
جیبل، پسری است که از طرف پدر جلادش، مورد بیمهری قرار میگیرد و به عنوان یکی از گزینههای سِمَت جلادی برای سال آینده، معرفی نمیشود. او در برابر دیگر برادران خود لاغراندام است و بنظر ضعیف میرسد. اما او نیز همچون دیگر برادران و پدرش، آدمی مغرور و پُرمدعا است. از این رو، وقتی پدر نامی از او نمیبرد، احساس میکند که به او توهین شده و از این پس باید با حقارت در میان مردم وادی زندگی کند.
ناگهان تصمیم میگیرد تا برای اثبات بزرگیاش، به سفری برود که کمتر کسی جرأت آن را داشته است و آنهایی هم که رفتهاند، هرگز بازنگشتهاند. در این سفر او باید کسی را از میان بردگان راضی کند تا با او همراه شود و سپس او را قربانی کند تا قدرتهایی را که لازم دارد، بدست آورد.
او بردهای را راضی میکند تا با او همراه شود، با این وعده که چنانچه موفق شود و قدرتهای لازم را بدست آورد، خانوادهی او را آزاد خواهد کرد. در ابتدای راه، جیبل نشان میدهد که خود را برتر از آن برده میداند و بسیار متکبرانه با او برخورد میکند. هر جا که لازم است از او کار میکشد و او را جلوتر از خود میفرستد تا اگر خطری بود، ابتدا او قربانی شود. سپس گرفتار افرادی میشود که او را به خفّت میکشند و گاه پستتر از حیوان، با او رفتار میکنند! در پی حوادث بسیار، شخصیت او تغییر میکند و حالا دیگر به نژاد و قوم برتر خود اعتقادی ندارد. او درک میکند که هرگز قوم و نژاد کسی، نشانهی بلندمرتبه بودنش نیست.
وقتی لحظهی قربانی کردن فرا میرسد، آن برده از پیش چنان زخمی شده که دیگر اُمیدی به زنده ماندنش نیست. سیبادان، موجودی افسانهای که قرار است به کاوشگر واقعی، قدرت بدهد، از او میخواهد تا آن برده را، قبل از آنکه از دست برود، قربانی کند و قدرتش را بدست آورد.
اما جیبل دیگر قدرت نمیخواهد! او التماس میکند، اشک میریزد و بردهی رو به مرگ را در بغل میفشار، و از سیبادان میخواهد تا او را نجات دهد.
دارن شان را معمولاً به عنوان نویسندهی داستانهای ترسناک و دلهرهآور میشناسند که اغلب صحنههای هولناکی را در کتابهایش توصیف میکند. جلاد لاغر، نیز دارای صحنههای دلخراشی است اما آخر داستان بسیار معنادار به پایان میرسد و درکی جدید از مفهوم انسانیت را به مخاطب هدیه میدهد. جیبل به وادی بازمیگردد و در ابتدا کسی حرفش را باور نمیکند که سفرش را به پایان رسانده باشد. پس از آن نیز جلاد وادی میشود... اما نه آن جلادی که پدر انتظار دارد! او حالا آدم دیگری است و تصمیمات عجیبی برای قوانین سختگیرانهی وادی میگیرد.
داستان، چهارچوب محکم و قویای دارد و سرشار از حوادثی است که هم غیرمنتظرهاند و هم بسیار تأثیرگذار. خواندن این داستان را به همهی دوستان توصیه میکنم.
کامیاب و شادکام باشید
فرشاد قدیری
گزارش مشکلانتشار: 31 خرداد، 1397 / بازدید: 467