یک پرسش ویژه برای داستان
«پرسش اصلی داستان»، در واقع شالوده و بنیان داستان را شکل میدهد. در زندگی واقعی نیز چنین است. ما فقط زمانی رشد میکنیم که به یک پرسش سخت و دشوار رسیده باشیم و مصمم شویم تا پاسخ آن را بیابیم. داستانها، چنانچه نویسنده دارای افکار بلندی باشد، میتوانند بسیار مؤثر بوده و زندگی ما را متحول کنند. در واقع آنها به سؤالهای سخت پاسخ میدهند.
پرسشهای سخت، دقیقاً منظورمان چیست؟
پرسشهایی که پاسخ آنها، ما را با ضعفهایمان روبرو میکند و باید برای برطرف ساختن این ضعفها، از حاشیهی امن خود بیرون برویم را «پرسشهای سخت» گویند!
هری پاتر باید با ترسهای خود روبرو شود، رشد کند و انسانی واقعی شود و حتی در حالیکه میداند قادر به شکست دادن جادوگر قدرتمندی مانند ولدمورت نیست، باز هم خود را آمادهی روبرو شدن با او میکند.
جیبل نوجوان ضعیفی است. لاغر است و هیکل درشت برادرانش را ندارد. مانند آنها، خشن و بیرحم نیست، یا دستکم تا آن حد بیرحم نیست. هیچکس، حتی قویترین مردان قبیله نیز حاضر نیستند به توبیقات بروند زیرا کمتر کسی در طول تاریخ از آنجا زنده بازگشته است. او تصمیم میگیرد با این ترس روبرو شده و به آنجا برود تا از خدای حاکم در توبیقات، نیرو و قدرت بگیرد. او نژاد پرست است و میخواهد بردهای را قربانی کند تا خداوند به او تواناییهای لازم را بدهد اما سرانجام به خدا التماس میکند تا جان این بردهی وفادار را نجات دهد. او دیگر قدرت نمیخواهد.
رئیس پلیس قدرتمندی با یکی از رؤسای باند قاچاق مواد مخدر، دستش در یک کاسه است. آنها در تلاشی نافرجام سعی کردهاند که دُنکورلئونه را بکشند. حالا چطور میتوان از پسِ آنها برآمد؟ باید بر ترس خود چیره شده و این رئیسپلیس فاسد را کُشت، حتی اگر بعد از آن تمام پلیسهای آمریکا به دنبال او بیاُفتند.
دختری که در تمام زندگیاش مستقل بوده و هرگز مردان را جزو آدم حساب نکرده است، آیا حالا باید اعتراف کند که عاشق یک مرد کشاورز شده و نمیتواند بدون او زندگی کند؟ آیا عاشق شدن یک ضعف است و باید تاوان این ضعف را بدهد؟ او از دست خودش عصبانی است که چرا این مرد را دوست دارد! و اینکه حالا باید خطر کُشته شدن را نیز به جان بخرد. آیا این مرد تا این حد ارزش دارد؟
پرسشهای سخت، همان سؤالاتی هستند که حتی از مطرح شدنشان هم میترسیم. نویسندگان چیرهدست، این پرسشهای را در قالب یک داستان برای مخاطب خود مطرح میکنند، همانهایی که در زندگی واقعی ما هم مطرح هستند اما حاضر نیستیم با آنها روبرو شویم. اما خواننده جذبِ آنها میشود.
اما خواننده جواب میخواهد!
آیا نویسنده تا این خردمند هست که پاسخ درستی برای آنها داشته باشد یا فقط میخواهد یک داستان احمقانه را برای مخاطب خود گفته باشد؟! نویسنده نیز نمیتواند چیزی را به شما بدهد که خودش ندارد!
به همین دلیل است که حتی نویسندگان داستانهای تخیلی نیز به سفر رفته و ماجراهای واقعی تاریخ را با دقت میخوانند یا در مورد آنها پژوهش میکنند. برای همین است که گاه چند سال طول میکشد تا داستانی نوشته شود زیرا نویسندهی متعهد نمیخواهد پاسخی کلیشهای و یا رویاگونه به شما بدهد.
پس در ابتدا سعی کنید تا پرسش سختِ یک داستان را بیابید. چنانچه پرسش داستانی سخت نباشد، آن کتاب ارزش چندانی نخواهد داشت. تقریباً در تمامی پرسشهای سخت، پاسخِ آنها روبرو شدن با یک «ترس» است. ترسِ از دست دادن چیزی که با ارزش است تا رسیدن به چیزی که با ارزشتر است!
کامیاب و شادکام باشید.
فرشاد قدیری
گزارش مشکلانتشار: 07 اسفند، 1397 / بازدید: 509