فرنامه

به همراه داستانها، چندین بار زندگی کنید!

چگونه داستان بخوانیم؟

چگونه داستان بخوانیم؟

چگونه داستان بخوانیم؟

چگونه داستان بخوانیم؟

مقاله‌ای از فرشاد قدیری

درود

به شما قول می‌دهم که داستان‌ها بسیار بیشتر از مدیتیشن، تمرکز شما را بالا می‌برند! در کشورهایی که سرانه‌ی مطالعه در آنها بالا است، مردم آرامش بیشتری دارند، به حقوق یکدیگر احترام بیشتری می‌گذارند و ثروت‌آفرینی بیشتری صورت می‌گیرد.

قضیه ساده است! کسانی که کتاب می‌خوانند، زندگی افراد درون داستان را تجربه می‌کنند. بنابراین درک بیشتری از خواسته‌هاو تفکر دیگران پیدا می‌کنند. آنها بدون آنکه درس روانشناسی خوانده باشند، با مسائل روانی شخصیت‌های داستان روبرو می‌شوند و یاد می‌گیرند که بهترین واکنش در مقابل یک اتفاق، چیست.

داستان‌ها، شما را وارد چالش‌های مربوط به شخصیت‌های داستانی می‌کنند و سپس آن را به پیچیده‌ترین شکل ممکن در می‌آورند! شما نیز با خود فکر می‌کنید: «حالا این می‌خواد چکار کنه؟!» ناگهان راه حل پیدا می‌شود! پس یکی از مهمترین درس‌های زندگی‌تان شکل می‌گیرد؛ وقتی با مشکلی روبرو می‌شوید، از آن فرار نکنید! زیرا هرگز نمی‌توانید از آن فرار کنید! بلکه شجاعانه با آن روبرو شده و راه حل را بیابید.

داستان‌ها به شما یاد می‌دهند که می‌توانید زندگی دیگری را انتخاب کنید. به جای آنکه به زمین و زمان دشنام‌های آبدار بدهید، اندیشه کنید و خود را از منجلاب بیرون بکشید. آنها تجارب دیگری را به شما هدیه می‌دهند؛ انگار که چندین بار زندگی کرده باشید!

به پارک نزدیک خانه‌تان می‌روید. در زیر سایه‌ی درختی نشسته و کتاب را در دست می‌گیرید و یا به فایل یک کتاب داستان صوتی گوش می‌دهید. پیش از خواب، کتاب می‌خوانید تا اینکه چشمان‌تان سنگین شده و دیگر باید به خواب فرو روید. کسانی که در طول روز کتاب می‌خوانند، معمولاً شب هنگام خواب آرام‌تری را تجربه می‌کنند. از جهان پیرامون خود بیرون می‌روند و وارد دنیایی می‌شوند که دارای شرایط و اندیشه‌های دیگری است.

مکان مطالعه بسیار مهم است!

 چنانچه برای کسب دانش مطالعه می‌کنید، جایی ساکت و بدون مزاحمت را انتخاب کنید. از دیگر اعضای خانواده بخواهید که تمرکز شما را بر هم نریزند. میز مطالعه را تمیز کنید و فضای کافی برای کتاب، دفترچه‌ی یادداشت و دیگر لوازم‌التحریر مورد نیاز را ایجاد کنید. برای مثال، رایانه‌ی شما نباید مزاحم کار شما شود.

چنانچه داستانی را مطالعه می‌کنید، باید به یاد داشته باشید که قرار نیست هیچ چیز از آن را نفهمید! باز هم باید خود را از مزاحمت‌ها دور سازید. البته شاید بتوانید پارک، گوشه‌ای از اتاق نشیمن و حتی گوشه‌ی حیاط را انتخاب کنید و در حالیکه سر و صدای دیگران نیز در گوش‌تان است، تمرکز کنید اما نباید اجازه دهید که حواس‌تان پرت شود.

خواندن و یا گوش دادن به یک داستان، پیش از خواب، فوق‌العاده است! کاری مفرح و آرام‌بخش که شما را برای خوابی راحت و عمیق نیز آماده می‌کند.

برای درک داستان‌ها، دانستن اجزای آنها بسیار مهم است!

معمولاً در ابتدای هر داستانی، معرفی انجام می‌گیرد. نویسنده شما را وارد دنیای فرد یا افرادی خاص می‌کند. شرایط زمان و مکان را به شما معرفی می‌کند. نوع شخصیت افراد را برای شما روشن می‌سازد و چنانچه لازم باشد، گذشته‌ای از آنها را مطرح می‌کند.

چالش!

بدون چالش (conflict) و درگیری شخصیت اصلی داستان با موضوعی یا افرادی دیگر، داستان، داستان نمی‌شود! برای شخصیت یا شخصیت‌های اصلی داستان باید یک چالش بوجود آید و هر چه این چالش عمیق‌تر و سخت‌تر باشد، داستان جذاب‌تر می‌شود. مرگ، از دست دادن عزیزان، ممکن است تمام دارایی‌اش را از دست بدهد و خلاصه ممکن است چیز مهمی را از دست بدهد! این داستان را جذاب می‌کند.

کسی کُشته شده! قاتل کیست؟ چگونه می‌توان قاتل را یافت؟ چرا کُشته شده؟!

خلاصه شما درگیر یک چالش می‌شوید و سپس بخاطر آن چالش، درگیری بوجود می‌آید. داستان اوج می‌گیرد و هر چه پیش می‌رود، چالش‌های وحشتناکتری بروز می‌کنند. و در نهایت...

نقطه‌ی اوج نهایی داستان

داستان به بالاترین نقطه‌ی درگیری می‌رسد! اوج هیجان، اوج کنجکاوی، اوج ترس، اوج خنده، اوج دلهره، اوج شگفتی، اوج هولناکی، و...

سقوط!

داستان دوباره آرام می‌شود! تمام شد، یا همه چیز روشن می‌شود یا مبهم باقی می‌ماند، اما در هر صورت، دیگر هیجانی در کار نیست!

پیام

بدون پیام، وقت‌تان را تلف کرده‌اید! داستانی که پیام نداشته باشد، فقط ساعت‌های شما را به مسخره گرفته است! حتی بنظرم توهین‌آمیز می‌آید! داستان باید تا چند روز ذهن شما را درگیر خودش کند و تا آخر عُمر، پیامش را در قلب و روح شما حک نماید. داستان باید شما را به اندیشه وادار کند. داستان باید ارزشی را به شما یادآوری کند، شما را تکان دهد و شخصیت شما را متحول سازد.

پاراگراف

معمولاً چنین تصور می‌شود که پاراگراف‌بندی برای این است که خواننده سر نخ جملات را گُم نکند! شاید در این مورد نیز مؤثر باشد ولی این تنها هدف نیست. پاراگراف‌های طولانی، به لحاظ روانی، خواننده‌ی داستان را بی‌حوصله می‌کنند اما پاراگراف‌ها، مراحل مختلف داستان را از هم جدا می‌کنند و از این رو، چهار نوع پاراگراف در داستان‌نویسی داریم:

پاراگراف توصیفی: همانطور که نامش نیز پیدا است، فردی یا موردی را توصیف می‌کند. معمولاً این نوع توصیفات با حواس پنجگانه در ارتباط هستند؛ بینایی، بویایی، چشایی، شنوایی و لامسه.

همانطور که زمین از خورشید دور می‌شد، تاریکی بیش از پیش همه جا را فرا می‌گرفت. سرما هر لحظه شدت بیشتری می‌یافت. همه مردم احساس می‌کردند که توی دلشان خالی شده است، می‌خندیدند! انگار که کسی از درون تمام روده‌هایشان را قلقلک می‌داد. اما در عین حال می‌دانستند که به زودی، حیات بر روی زمین به پایان می‌رسد.

 

پاراگراف تشریحی: در این نوع پاراگراف، داستان بیان می‌شود. فعالیت‌ها، کُنش و واکنش، اتفاقات و حوادث، همگی درست مانند یک حکایت، بیان شده و داستان را پیش می‌برند.

تقریباً ده سال از اولین روزی که وارد سیاست شدم، می‌گذرد. آن موقع سی و پنج سالم بود و چهار سال از فارق‌التحصیل شدنم در رشته‌ی حقوق، می‌گذشت. تازه ازدواج کرده بودم و سرشار از سرزندگی و امید به آینده، تنها به روزگاری روشن می‌اندیشیدم. خیلی زود، با حمایت هم‌حزبی‌هایم، کُرسی ایالت ایلینویز را در مجلس سنا بدست آوردم. ارتباط با مردم برایم همه چیز بود! در جلسات زیادی شرکت می‌کردم و به حرف مردم گوش می‌دادم. حتی در آرایشگاه، کلیسا، بازار و غیره، با مردم حرف می‌زدم. یک بار وقتی دیدم که دو نفر کنار خیابان ایستاده‌اند، جلو رفتم و پس از معرفی خودم از آنها خواستم با من در مورد خواسته‌هایشان، حرف بزنند.

پاراگراف نمایشی (تفسیری): در آن مسائلی توضیح داده می‌شود و ساختار داستان شکل می‌گیرد. روند داستان معین شده و خواننده، گام به گام وارد داستان می‌شود. چنین پاراگراف‌هایی معمولاً به تحقیق نیاز دارند اما این امکان هم وجود دارد که نویسنده‌ای با تکیه بر تجارب و تصورات خود، چنین پاراگراف‌هایی را بنویسد.

تمام فلاش‌تانک‌های دستشویی‌ها مانند هم کار می‌کنند. وقتی دسته‌ی یکی را می‌کشیم، یک توپی از روی دریچه‌ی لوله‌ی خروجی، جدا می‌شود. بدین ترتیب، راه آب باز شده و حجم زیادی از آن وارد کاسه‌ی سنگ توالت می‌شود. وقتی تانک خالی می‌شود، دوباره توپی فلاش به سر جای خود بازگشته و راه را می‌بندد. سیفون، با پایین آمدن سطح آب، پایین آمده و راه آب ورودی را باز می‌کند و وقتی تانک دوباره پُر شد و سطح آن بالا آمد، سیفون راه آب ورودی را دوباره سد می‌کند تا آب سر نرود.

پاراگراف وادار کننده: در اینگونه پاراگراف‌ها، نویسنده قصد دارد تا خواننده‌ی داستان را مجاب به پذیرش نقطه‌نظر خود کند. معمولاً برای این نوع پاراگراف‌ها، نیاز به تحقیق و جمع‌آوری حقایقی است که با ارزش‌های فکری انسان در ارتباط هستند. دلیل، معلول، کنش و واکنش، از اصول مطرح شده در این نوع پاراگراف هستند.

مهاجرت، اقتصاد آمریکا را متحول می‌کند. با وجود نگرانی‌های اخیر در مورد هزینه‌های ورود مهاجران قانونی و غیرقانوی به ایالات متحده، باید این را هم در نظر گرفت که ورود مهاجران به معنی ورود افراد ماهر و با استعداد، و ورود سرمایه به آمریکا نیز هست. کسب و کارهای آمریکا، نیاز به مهارت‌های گوناگونی دارد که مهاجران با خود وارد می‌کنند. همچنین منابع انسانی کار، استعداد و حتی سرمایه نیز از جمله منافع ورود مهاجران است.

 

شخصیت‌ها

شخصیت‌های داستانی، هر کدام نماینده‌ی یک روحیه‌ی خاص هستند. برای مثال، در داستان ”بچه گُربه“ نوشته‌ی «ریچارد رایت»، برادر شخصیت اصلی داستان، نقش ”وجدان“ او را بازی می‌کند. مادر ”پیام‌رسانی“ از سوی خدا است که او را متوجه‌ی گناهش می‌کند.

تلاش کنید تا نقش شخصیت‌های داستان را با آنچه در زندگی امروز شما می‌گذرد، تطبیق دهید.

برای خواندن مطلب «نُه (9) شخصیت داستانی» کلیک کنید.

کامیاب و شادکام باشید.

 

گزارش مشکل

انتشار: 02 تیر، 1397    /    بازدید: 470